خدا جنت نصیبش بکن ان شاءالله????????
وداع های شاعرانه با هشام
هشام واحدی درگذشت
به گزارش جناح آنلاین در روزهای اخیر فضای افکار عمومی شهر جناح و اهالی فرهنگ و هنر منطقه در شوک مرگ دلخراش و مشکوک هنرمند محبوب، مرحوم هشام واحدی فرو رفته است. پیکر بی جان هشام واحدی پس از دو روز بی خبری در برکه ای حوالی شهر کوهیج پیدا شد و تاکنون تحقیقات تخصصی پلیس در مورد زوایای این حادثه، در جریان است.
این هنرمند جوان در عرصه های شعر و خوانندگی فعال بود و ترانه های او در زمینه موسیقی فولکلوریک و در توجه به ادبیات عامه و شفاهی منطقه، مورد توجه زیادی قرار گرفته بود.
جنب و جوش و خوش مشربی هشام نیز به محبوبیت و ارتباطات وسیع اجتماعی اش افزوده بود. دوستان او در روزهای اخیر مدام می پرسند او که پسری مهربان و خنده رو بود و بقول محلی: کری شه آزار و بی زار کسی نهدن، چگونه به این شکل مظلومانه عمرش به پایان رسید؟
هشام در شاعری هم دستی بر آتش داشت. همین باعث شد تا مرگ مشکوک و غریبانهاش، آتش غم و اندوه شاعران شهر و منطقه را شعله ور کند.
شعر زبان درد و دغدغه های عمومی مردم است و امروز نیز شاعران غمِ فراق و گله و نفرین و شکایت های خود در فقدان هشام را در قالب شعر بیان کرده اند. در ادامه اشعار ناصر چمن پیرا، عبدالله ملا، ساغر یوسف پور ، عارف تباشیر و فلکناز مربوطی از شاعران شهر جناح و شهرام ابراهیمی از شعرای منطقه گوده که به دست جناح آنلاین رسیده است، می آید: (اشعار شاعران گرانقدر آقایان محمدازهر الدین داغ بلندان و محمدعزیز سالمین که پس از نگارش مطلب به دست جناح آنلاین رسید، به متن افزوده شد) (سروده استاد عبدالرضا مفتوحی شاعر صاحب نام لاری در فقدان مرحوم هشام واحدی، به متن اضافه شد) (شعر سروده شده توسط شاعر گرانقدر استاد مصطفی دهقانی از دهکویه لارستان به متن اضافه شد) (شعر سروده شده توسط شاعر گرانقدر سرکار خانم عهدیه صولت برد از زنگارد به متن اضافه شد)
.
.
حیف ازهشام واحدی آن یار پر زشور / افسوس از آن هنر که ببرد با خودش به گور
آواز وشعر و رقص و صدایش به سبک خاص / در خاطرات تابه ابد می شود مرور
شاید که سالها گذرد تا رسا شود / چندین هنر به جوهر یک شخص جمع و جور
در این زمان که غم همه جا سایه گستر است / او پیک شادی بود، پر ازخنده و سرور
در برج تیر ، تیری به دلهای ما نشست / آخر چنین شکست همه دلهای چون بلور
از دل کشیده ایم همگی آه آتشین / قاتل کباب می شود آخر در این تنور
خواهم من از خدای که به جنت رود هشام / وان خانواده را دهدش طاقتی وفور
ناصر چمن پیرا ۱۴۰۲/۴/۲۱
.
.
هشام ما کجا شد / هشام پش خدا شد
احمد لئل منتظرت / پَل اُش که و هوا شد ؟
مَگَّه کَپُت پُر از خنه / عشق ته دِن عشق جنه (جناح)
صدا خشت مَگَه مه گش / حیف ، که آخرُش شُن نَدنه
رقصِ هشام نَمونه دِن / دَسمال بازیش یَکدونه دن
خاکُش شِرِن ، گَپُش خَش / هشام ما دُر دونه دن
یادُش نَخَش تاوستُن / هشام شُن بُرد خاکستُن
تَنُش شُن کَشت اه برکه / آخر و دی اتات اِسمتُن
یک گاو دو گجی / هشامِ ما بی نَه وَدی
هشام ما سُهیل اِن / اَختَری که مگَه وَدی
عبدالله ملا ۱۲/۷/۲۰۲۳
.
.
دوباره باغ اهل دل خزان شد / گلی از دامن گلها نهان شد
دوباره غنچه ای از عشق خشکید / دلی ساکن به روضات جنان شد
رواق منظر چشم جهان باز / پر از اندوه پنهان و عیان شد
جناح پر زمهر از آتش و درد / تو گویی کوهی از آتشفشان شد
صدای مهربانی و محبت / بناگاه خاطراتی جاودان شد
ازین بی طاقتی هامان شکستیم / کسی از پیش ما هرگاه روان شد
هشام از این سرای بی کسی ها / مهیای سفر تا آسمان شد
مرا اندوه بیش ازباورم بود / که با شعر پریشانم بیان شد
عهدیه صولت برد ، زنگارد
.
.
دلْ بهم ريخته و جان و تنم سوخته شد / خبرَت.. هشام ! افسوس.. به دلم دوخته شد
تو كه دادى از محبت همه درسِ زندگانی / ز چه رو چنين شهادت، بگزيدى از جوانى !؟
تو هواى دلپذيري ، كه نيازِ جانِ مايی / خفه مى شويم اكنون كه تو بى نيازِ مايى !
همه گر زمين بگردد چه نصيبِ ما بگردد / كه حديث رفتنِ تو ، زِ خيالِ ما نگردد
چه كنم بهار وقتى كه رسد به دل ربودن / كه بدون يار نتوان سخنى دگر سرودن
چه سرود مى سرودى تو به شوق و ذوق و مستى / تو چه زود دل بريدى زِ تمامِ زرقِ هستى !
ع ت ٢١ تير ١٤٠٢
.
پر است حافظه ی برکه از نوای هشام / و باد بُرده به هر گوشه ای صدای هشام
کُنارِ دشت به وجد آمد از طنینِ نسیم / و شاخه شاخه برقصند پا به پای هشام
جناح پر شده از نام “ واحدی” آری / گرفته غم دلِ همشهریان برای هشام
اگر چه رفته ، خدا ثبت كرده خاطره اش / درون ذهن اهالي ،صدا به جاي هشام
درون سينه ى تقويم “تير” مي نالد / و ابر گونه ببارد به ماجراى هشام
عبدالرضا مفتوحى، لارستان
.
.
سیل غم از آسمان آمد زمین شد نیلگون / دهرویرانی گرفت و دردما از جان فزون
خفته در آغوش خاک گرم امشب عاشقی / چون توان گفتن ازو با واژگان واژگون
داغ تابستان عالم هست و داغ یک جوان / در فضای گرم اندوهی که آید بوی خون
از دل باغ هنر سروی به خاک افتاده است / خیمه گاه ما ندارد بعد ازین پای و ستون
گاه در اندیشه ام می آید گاهی به چشم / نقش چون آیینه اش از عمق صحرای جنون
آه ازین دنیای ما آه ازین بیداد او / کی توان بودن زنیرنگ فلک جایی مصون
کاش برگردد یکی از ماورای هرچه هست / میان رفتگان از دامن دنیای دون
همچو دهقانی که دارد اوغم گلغنچه ها / با جناح همراه و همدردیم باهرچند وچون
حرفها در سینه دارم این زبانم الکن است / بعد تو ای مرد خوش آوا نمی آید برون
مصطفی دهقانی ، دهکویه، لارستان
.
.
بیامد ناگهان باد خزانی / ببرد از کف بهار زندگانی
هشام واحدی از بین ما رفت / رفیق روز جشن و شادمانی
طوفان جناحی ۱۴۰۲/۰۴/۲۰
.
.
جناح بی بال و پر شد وای بر من / دو چشمش خیس و تر شد وای بر من
ز مرگ تو هشام جان زار و گریان / هنرمند و هنر شد وای بر من
شهرام ابراهیمی, بستک، گوده
.
.
چنان چرخ فلک در و گهر بیخت / دوباره برگی از باغ هنر ریخت
هشام واحدی آن گوهر نو / برفت و آه و حسرت را برانگیخت
ساغر یوسف پور
.
.
هشام رفتی و شعری ناتمام ماند / دل ازهر ز سوگت بی امان خواند
تو که عزم سفر کردن نداشتی / عجب روحت تو را از تن جدا راند
محمدازهر الدین داغ بلندان
.
نه گی تو دشمنیت دن / نه کینه ی کسیت دن
تو دلی صاف و ساده/ نه با کسی کریت دن
شونبردش ا ته پشتو / شون دن عزم تو کشتو
ا ته برکه ی که حشک دن / جسد بی روحت شون کشتو
محمدعزیز سالمین
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۱