تاریخ انتشار : پنجشنبه 1 شهریور 1403 - 16:55

به قلم نعمت الله زمانی، لار (نیان‌لار)

به بهانه‌ی روز پزشک، سفرنامه هم‌دانشگاهی قدیمی از جناح و یک دیدار پس از ۴۰سال با پزشک جناحی دکتر پوریوسف

به بهانه‌ی روز پزشک، سفرنامه هم‌دانشگاهی قدیمی از جناح و یک دیدار پس از ۴۰سال با پزشک جناحی دکتر پوریوسف

نعمت الله زمانی ، لار (نیان‌لار) بازدید از کتابخانه همانگونه که در پی دی اف جنه آمده سوم دی ۹۷ و تاریخ گزارش نهم دی ۹۷ بوده است. در آن گزارش -که در ادامه متن می آید- از دیدار دکتر رحمت اله زمانی (برادرم) با شادروان دکتر پور یوسف دوست و همدوره دانشگاهی اش پس

نعمت الله زمانی ، لار (نیان‌لار)

بازدید از کتابخانه همانگونه که در پی دی اف جنه آمده سوم دی ۹۷ و تاریخ گزارش نهم دی ۹۷ بوده است. در آن گزارش -که در ادامه متن می آید- از دیدار دکتر رحمت اله زمانی (برادرم) با شادروان دکتر پور یوسف دوست و همدوره دانشگاهی اش پس از ۴۰ سال یادشده که نخستین و آخرین دیدار من نویسنده (نعمت اله) با دکتر پوریوسف بود، که به شدت تحت تاثیر منش و شخصیت چندلایه ایشان قرار گرفتم. و با پیشنهاد دکتر زمانی و دکتر پوریوسف قرار شد این دیدارها تکرار شود که شوربختانه سعادت دیدار دیگری دست نداد.

حافظ نوشته است

فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل / چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن

از جنبه های چند بعدی شخصیت دکتر پوریوسف برای من نویسنده، حس وطن دوستی او و بازگشت ایشان به وطن مالوف و خدمت به همشهریان پس از فراِغت از تحصیل بود، که سروده چند بعدی شاهکار اوستا با بازسرایی شاهکار سیدعلی صالحی را همزمان با درگذشت ایشان، تهیه و تنظیم کردم.

گزارش جنه را بلافاصله پس از دریافت خبر ناگوار درگذشت ایشان از پیج اینستاگرامی هواجناح، برای دومین بار بازنشر کردم و یتا اهو را چند روز پس از درگذشت دکتر برای نخستین بار تهیه و منتشر کردم. این سروده دوبعدی و چندین بعدی است، هم درخور و در رثای دکتر پوریوسف و هم در ارج گذاری به وطن.

نانوشته نگذارم اگر کمبود پزشک و دارو در شهرهای دورافتاده مانند لار و جنه را در سال های دور را در نظر بگیرید و همچنین جاذبه شهرهای بزرگ را، این وجه از شخصیت دکتر پوریوسف، و امثال ایشان مانند دکتر زمانی در بازگشت به وطن را بیشتر درک خواهید کرد.

يتا اَهو، از سرودهای اَوِستا، بازسرایی: سیدعلی صالحی، ۱۹/ ۸/ ۱۴۰۲، به یاد دکتر محمدامین پوریوسف

درودت باد اي عشق،

اي بنفش،

بهاره بي‌ريا!

زبانم لال اگر بي نام تونامي،

اگر بي صداي تو صدائي

اگر بي جان توجائي

درودت باد اي نام من،

اي صداي من

اي جنبش،

اي من تواي ماه،

اي سرود ما،

تنيده در تنم،

وطنم!…

سفرنامه سال ۹۷ به جناح و بازدید از کتابخانه شرفایی:

سوم دی ۱۳۹۷، با دکتر زمانی و آقای نخبه به دیار فرهنگ و دانش، بستک و سپس جناح و هرنگ در استان هرمزگان رفتیم.دکتر زمانی در جناح پس از ۴۰ سال با همدوره‌ی دانشگاهی خود در دانشگاه تهران جناب آقای دکتر محمدامین پوریوسف دیدار تازه کردند. دکتر پوریوسف با ۲۲ سال پیشینه‌ی طبابت خود را از کارهای دولتی بازنشسته کرده، طبابت رسمی را کنار گذاشته و اکنون به کار دیگری سرگرم بودند. آوازه‌ی کتابخانه‌ی شرفا شرفایی را از سال‌های دور داشتم و دیدار از آن مرا و ما را به آنجاها کشانده بود.فرهنگ بالنده در این بخش از کشور که ریشه در باورهای مردمانش دارد بسیار خوشایند و دلپذیر است.

کتابخانه‌ی شرفا شرفایی دارای نزدیک به ۳۰ هزار جلد کتاب است که بیش آز ۱۷ هزار جلد آن از سوی بنیانگذار آن گردآوری و پیشکش شده است. بخش کودک و نوجوان کتابخانه که از سوی همسر شرفا شرفایی، بانو رابعه فرشادی بنیاد گذاشته شده است دارای بیش از ۴ هزار جلد کتاب است. شرفا شرفایی در سال ۱۳۸۳ و همسرشان رابعه فرشادی در سال ۱۳۹۷ درگذشته اند. کتابخانه‌شان به یادگار، در زمینی به گستره‌ی ۳۵۷۵ متر و با زیربنای ۱۱۳۹ متر همچنان فعال است. روانشان شاد.

جَنَهْ شهر فرهنگ و هرنگ شهر صنعت را در نگاره‌ها ببینیم اما پیش از آن گزیده‌ای از سفرنامچه‌‌ی شادروان استاد ایرج افشار یزدی را از کتاب گلگشت در وطن (سفرنامچه پاییز ۱۳۶۵) بخوانیم:

تاریکی شب به جناح رسیدیم. بار سومی است که بر سر شرفا شرفایی خراب می‌شویم. اینجا شهر آشنای من است. جناح کلمه‌ای عربی شکل و به همین صورت در نقشه‌ها و نوشته‌های اداری می‌نویسند. شرفا گفت گویش بومی و درست آن جَنَهْ است و همین درست است.کتابخانه‌ی شرفا شرفایی در اینجا گنجینه‌ای از فرهنگ ایرانزمین با بیش از ۵ هزار جلد کتاب است.

از شرفایی پرسیدم چه شد که چنین گردآوری بزرگی را از کتاب‌های گوناگون در سر پروراندی؟

شرفا پاسخ داد که در کودکی نزد پیرزنی قرآن و سپس گلستان خواندم. جَنَهْ در آن روزگار آموزشگاه نداشت. پس از گلستان به شنیدن داستان‌هایی که آن پیرزن می‌گفت دلخوش بودم. جنگ جهانی دوم که پیش آمد ۲۰ ساله بودم و کار می‌کردم. نخستین بار، سال ۱۳۲۸ به شیراز رفتم. روزی چشمم به کتابفروشی معرفت افتاد که اکنون سال‌ها است جای خود را به بانک سپه داده است! بیشتر روزها آنجا می‌رفتم و از پشت شیشه کتاب‌ها را تماشا می‌کردم و نام آنها را می‌خواندم. بهای آنها چند ریال بیش نبود ولی پولی نداشتم که آنها را بخرم.روزگاری گذشت. نیاز مرا به سوی آب و دریا و آنسوتر، دبی، کشاند. با سختی و کوشش کار کردم. دو بار ورشکست کردم و نیست و نابود شدم. از پای ننشستم. چون توانا شدم کتابخانه را پایه‌گذاری کردم. اکنون بیش از بیست سال است که کتابخانه دارم

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بسته شده است.