[size=18][size=14pt]سلام درمورد مطلب طنز کنوانسون ژنو حامی نقد درجناح خواستم بگم این اقایان مطلب را میارن پیش من بعد فشارمیارن زود بنویسم و بعدچون انتقادی هست استفاده نمیکنن اینا خودشون از نقد فراری هستن چطور مقاله در ورد نقد می نویسن. مطلبی که من براشون نوشتم میفرستم خواستین بزارید ولی با اسم ناشناس. اگر گذاشتین دوست دارم مقایسه بشود همین.
اوهام جناحی
انتقاد پذیری
درراستای اینکه مادریک ولایتی عمرگران (حالاچی گران نشده که این نشده باشه !اینکه شونصد ساله گرانه!) راسپری می نماییم که همه چیز درآن آرومه و ماهم همه چقدر خوشحال تشریف داریم ! ونیز در راستای اینکه هرچیزسرجای خودش می باشد وهرکس به بهترین نحوسردرگریبان وظایف خودفروبرده خدای ناکرده کسی پایش را از قالی ماشینی خودفراترنمی گذارد!وازآنجاییکه در شهرمااصولا خوبی،خوشبختی و محبت و خوشی همینطور دارد از در و دیوار می بارد! لذا هرچه به عقل شیرین و عسلمان فشار آوردیم نکته ای از این گلستان به نقد آوریم اگر شما پشت گوشتان را دیدید ما هم نکته را ملاقات نمودیم ! حتی رفتیم دقایقی کپه مرگمان را گذاشتیم ولالا کردیم شاید درخواب ورویا موردی رخ داده به سیخ بکشیم اما صد دریغ و صد حسرت ! مغزمان در به در سوار برموتورحافظه از این سمت به آن سمت تک چرخ زد دود از کله وتایرحافظه بلند شدولی نکته پیدا نشد!گفتیم برویم اندرباب غیبت بنالیم دیدیم نه بابا غیبت کیلویی چند ! هنوز عرق نمازت خشک نشده غیبت نکن اوباما ! ببخشید عزیز دلم !! گفتیم تهمت راست کار ماست ولی تهمت در این گلستان استغفرالله !!اسمش هم بد است بچه می شنود جای اینکه برود مهد قرآن ملاشودوبه راه راست هدایت !بدآموز میشود ! درباب تخریب شخصیت وعدم اتحاد شهری داد سخن دهیم اما کو؟کو؟کو؟!!(چراشایعه درست میکنی بچه ؟! بدم آژانس بازرسیت کنه تحریم بشی پدرت دربیاد !!)بعدمثلا اگردوتاتک چرخ هم بزنیم وچهارتا لایی هم کشیدیم سه تا هم برایمان سوت بلبلی زدند و گفتند بابا پسرشجاع ! بابا ریچارد شیردل ! بابا دل ! یا امام جمعه یک عدد نفرین نثارمان کرد به جایی برمیخورد حالا؟!!ازآن ور تهرانی و شیرازی و اصفهانی بابت فرهنگ ترافیکیمان لُنگ بیندازند !آخرماآخرتفاوتیم ! جای اینکه موتور سوار و ماشین سوار از روی شکم عابر عبور کند !بانوان و همشیرگان و دوشیزگان یکهو وسط خیابان سبز شده و از بس شرم و حیا وعفت و نجابت بارشان هست که نه چپ را نگاه می کنند و نه راست جانشان را فدای حیا و شرمشان می کنند ! و ما سواران باید خود را با این سمبل های شرم و عفاف و ازجان گذشته تنظیم نماییم !!از آن ورچه کسی می گوید سرچهارراه ها هرکس زورش بیشتر باشد سبقت گرفته رد میشود !!قانون مَنی چند؟!! اصلا هر چه فکر میکنیم چهار راهی را پیدا کنیم که کسی را نکشته باشد و مسوولین دلسوز که دلشان از سوختن برای دیارشان کباب شده کبابی که حتی کباب کهتویه روزی سی و دوبار میگوید:بابا مزه !بابا برشته !! پیدانکردیم !(وقتی از این افکار ملحدانه به مغز آدمی خطور میکند توبه لازم میشود بخدا!!) شما خوتان تصور کنید چقدر مامانیم همه! (مامان یعنی ناز!از این لحاظ!) همین دیروز بود که رفتیم خواستگاری ، پدرزن آینده چشمانش را عین وزغ نابالغ نموده ابروهای شخم نزده هرس نشده اش ! را بالا انداخت فرمود :نُچ ! مادختر به ........... جماعت نمی دهیم ! بعد وقتی به عنوان جوان ناکام ! ازسرای لیلی مان درآمدیم تازه پانصد تومانی مان افتاد ( من چکار کنم که پانصدتومنی سکه شده !) که قومیت گرایی و تعصب و ناسیونالیست بازی (کلمه قلمبه هم بلدیم بگوییما!) فرهنگ بارز و روشنی است عین روشنفکری و تجدد است که ما به عنوان مجنون زمانه ! از درک آن عاجز مانده ایم ! باز به مغزمان فشار آوردیم اما دریغ اگر نقدی و حرفی از این بلاد بی صاحاب نصیب ما نشد که نشد !به فکرمان خطور کرد حتی مساجدمان رقابتی پنهان دارند بعد گفتیم که این حتما در راستای رقابت سالم در جهت اشاعه دین و آدم شدن آدمهاست !
گفتیم نکند تیمهای فوتبالمان حاشیه و رقابت بد بد داشته باشند دیدیم نه بابا یک تیم که کلا خوش جزیره است و سایرین هم کاری به آن جزیزه ندارند!دیدیم واقعا این رفاقت احسنت دارد! بعد یادمان آمد انتخابات نزدیک است الان است که که از جمعیت هفت هزاری بلاد کفر (ببخشید بلاد فرهنگ ناب!) سی و هفت هزار نفر کاندیدای شورا و شهرداری بشوند از بس ما رجال داریم این هوا! غلط بکند بمیرد زبانش به دندانش بچسپد هرکس بگوید قحط الرجال داریم در این پیشانی فرهنگ استان!! از پیشنانی فرهنگ گفتیم دیدیم به به ! چه چه ! احسنت ! جزاک الله ! تبارک الله ! کتابخانه داریم این هوا ! پیشانی هم که هستیم فرهنگی و باسواد هم که تا دلت بخواهد فرهنگ مطالعه و نقد هم که آخرش هستیم طبق طبق هم ملت دارند پزشکی میخوانند و قبول میشوند عن قریب هست به ازای هر نفر درشهرمان سه عددپزشک عمومی !(ونه تخصصی که حتما چیز بدی است که ملت عمومی اند)خراب شود سرمان !خُب دیگر چه مرگمان است همه اش می نالیم !! یکی ازاین بی سوادهای خشک مغز درباب شهر جمله ای گفت که به رگ غیرتمان بدجور برخورد!میگفت مسوولین شهرمان کینه توز سیاسی اند ! اختلاف شخصی خودرابرسرمسایل و مردم شهر به رقابت میگذارند آن وقت به سان بچه ها که پوز هم را زده اند دلشان خنک شده نفع خود را برده شهر و مردم وپیشرفت آن را درباتلاق لج و بیسوادی و منافع شخصی خود غرق میکنند!!(نکته: هرلیسانس و دکتری باسواد نیست!!) یکهو غیرتمان به جوش آمدانگارکه به ناموسمان چیزی گفته باشند زدیم توی دهنش تا دیگر از این اراجیف در باب شهر و مسوولین دل کبابمان نگوید! دندانش رفت توی حلقش!! از این ور چون ما اصولا آدم خیلی چیزفهمی هستیم و خیلی ساعی تشریف داریم بازهم ازپای ننشستیم دیدیم اگر درباب فرهنگ جنسیمان درباب مشروب و اعتیاد بنویسیم اوضاع چطور است دیدیم نه باباماکه الحمدالله قزوین ثانی که هستیم وباید تلاشمان درجهت ارتقا رتبه مان باشد! با دست توانای تعدادی از جوانان پرتلاش خانه عفاف ! هم تاسیس گردیده تا بلاد ما رنگ شادی بگیرد تا ملتی از تفریحات سالم لذت ببرند و دعا به جان آن تلاشگران عرصه عفاف کنند!! دیدیم در این دیار همه چیز گل است! بلبل است ! قتاری هست که آواز وای خدا مُردیم از بی مشکلی سر میدهد !نه ناله ای نه مشکلی نه گیری که بتازیم وبه چهار میخ بکشیم ! ولی باز در این راستاکشف بزرگ ما نحوه پاسخگویی به انتقادات است? که دچار تحولی بس عظیم گردیده !امروز با آنکه پاسخ فیزیکی آنچنان وجود ندارد و به اصطلاح باکلاس و مثل بچه آدم رفتار میکنیم به طرز دیگر جواب نقد را به آن شیرین عقلان میدهیم سابقه ،خانواده ، شخصیت ، اخلاق حتی تهمت را به آن نوگلان منتقد بصورت حملاتی منظم و از پی هم در پشت وبلاگها و نظراتش روانه می نماییم . و این یعنی اینکه دراین پیشانی فرهنگی مادچار چنان تحول و پوست اندازی شده ایم که دیگران از این برخورد روشنفکرانه ما میخ و سنگ شده اند ! آخر هم نفهمیدیم آیا دراین شهروامانده مساله ای هست که ما بدان بتازیم بعد یکی پیدا بشود نصیحتمان کند و بگوید شیوه درست پاسخ به انتقادات نه حمله وفحش است که این است که اگر سخن منتقد به حق باشد شایسته آنکه سخن وی بپذیریم ودرجهت اصلاح خویش برآییم? و یا اگر سخن شخص منتقد اشتباه بود جای فحاشی !با کمال منطق و دلیل برای شخص توضیح دهیم و رفع ابهام کنیم و حتی اگر درمجاب نمودنش ناکام ماندیم به نظرش احترام بگذاریم ( بابا آرزو !بابا رویا ! تو خواب ببینی این چیزا رو !) درآخر خیلی مغزمان به این سوال فکر نمود که چرا تعداد القاب بیشتر از تعداد افراد جامعه است ! کسی میگفت خربزه و عسل با هم نمی سازند ولی اینجانب با اطمینان مثال زدنی ! عرض کردم که اتفاقا خربزه و عسل با هم اساسی هم میسازند ! با هم توافق میکنند تا پدر آدم را دربیاورند! امتحان کنید خونتان گردن خودتان ! ( تو خود بخوان حدیث....................)
[/size][/size]
نظرات
۱۷ آبان ۱۳۹۱، ۲۰:۳۵d.beckham:
۱۸ آبان ۱۳۹۱، ۰:۱۳abdollah_ahmadi:
۱۹ آبان ۱۳۹۱، ۱۴:۴۱jonahi:
درست گفتن ایشون، شخصا با این متن مشکل دارم ولی نه با کلش، با نکات ریزی که داخلش هست. مثال میزنم: وقتی داریم حرف از قومیت گرایی، انتقاد، تخریب و به قول ایشون روشنفکری میزنیم خودمون نیابد چنین کاری رو حداقل تو مطلبمون انجام بدیم{"قزوین"}
و خیلی موارد دیگه که خودتون میتونین قضاوت کنین.
البته متن ایشون به دلایل بالا نبوده که مورد استقاده قرار نگرفته!!
پس جریان چی شده؟ (اگه دروغ گفتم با همین نام جوابم رو بدهند و اگه راست گفتم تایید کنن)
این متنی که به عنوان "کنوانسیون ژنو حامی نقد در جناح" چاپ شده بیش از سه چهار ماه وقت برد!!!! میگین چرا؟! چون هیچ یک از سه نفرمون طنز پرداز نیستیم و البته جو شهرمون رو میدونیم. میدونیم که اینجور مطلبی به صورت بروشور کار نشده و اولین بار هس که قرار پخش شه، پس باید برا اولین بار خیلی با احتیاط مینوشتیم.
آخرین بار که صحبت کردیم 90 درصد مطلب آماده بود(فک کنم بعد عید رمضون) ولی نمیدونم چطوری حرف زدم که ایشون متوجه نشدن مطلب مراحل پایانیشه(یعنی چار چوبش مشخصه و میمونه چن تا نکته). اگر اینجا مشکل از من بوده عذرخواهی میکنم و می خوام بگم قصدی یا دسیسه ای پشتش نبوده و نیس! شاید و میگم شاید اینجا سو تفاهمی پیش اومده!
من 25 شهریور اومدم بندر و بعد اون کلا دو بار برگشتم(یکی به مدت 8-10 ساعت روز 14 مهر و بعدی برا عید، 5 آبان به مدت 21 ساعت)
روز 12 مهر ساعت 8:44 همین متن رو برای من ایمیل کردن و پشت تلفن و یا ایمیلی نمیشد کاملا توضیح داد! ایشون گفتن: "این متن رو به هیچ کسی نشون نده چون کامل نیس و فقط خودت بخون و نظر بده!" منم در جواب گفتم: "خوبه، پس وقتی کامل شد جواب میدم!" و سر همین قضیه چهاردهم اومدم تا براشون توضیح بدم ولی نتونستم پیداشون کنم.
یعنی این رو میخوام بگم خواستم ببینمشون و حرف بزنیم ولی نشد یا اونقدر دلگیر بودن که نخواستن(ظهر روز عید هم رو دیدیم ولی چون جلو مسجد بود و عجله داشتیم قرار شد همدیگر رو دوباره ببینیم. عصر روز عید براشون پیام دادم، دقیقا: "سلام، دستت بنده؟ اگه امروز فرصت داشته باشی خیلی خوبه چون شب دارم میرم" .... و ایشون جوابی ندادن)
وقتی این متن رو کامل و علنی تحویل دادن که تقریبا 10 روز(حدود دو آبان) مونده بود به چاپ! تا اون موقع فقط رو ده، دوازده تا کلمه کار میکردیم و دیگه نمیتونستیم و یا بهتره بگم توانایش رو نداشتیم مطلب رو زیاد تغییر بدیم!
دوست داشتم میومدن و این حرفا رو رو در رو میزدن ولی حیف! پس منم به شیوه ایشون جواب دادم ولی با اسم خودم!
بیاین نقد ها و نظرات رو با اسم خودمون بنویسیم و بعد اگر فهمیدیم اشتباه کردیم قبول اشتباه و اصلاح اون چیزی از ما کم نمیکنه!
۱۹ آبان ۱۳۹۱، ۱۵:۳۷vahid:
من حرکت این دوستان رو بادید کاملا مثبت میبینم. چون صرف نظر از متن زیباشون، نفس کار که همون نگارش هست و نگارش طنز باعث میشه کم کم فرهنگ های درستی در جامعه جا بیفته مثل فرهنگ وب و وبلاگ نویسی که قبلا وجود نداشت. و هر حرکتی اوایل مخالفان زیادی داره ولی بعد خیلی ها توجیه میشن ( مثل وبلاگ نویسی، مصاحبه، نقد و ... که خیلی هاش در وبسایت جناح آنلاین تجربه کردیم یا در وبلاگ جناح 83 شاهد بودیم ). به مرور و در نگارش های بعدی شما میتونید با در نظر گرفتن ملاحظات لازم در این کمیته فعال بشید. مطمئنا الان خیلی ها با دیدن این حرکت متمایل شدن باهاشون همکاری کنند. همیشه حرکت اول دشواری هایی رو داره که راه دیگه ای برای خلاصی نداره.
ضمنا در یک کار گروهی به نظرم این رفتار قشنگی نیست که اگر کار ما پسندیده نشد، بیایم به اونا بتازیم. در یک کار گروهی باید قبول کنیم امکان داره نظر ما مورد قبول واقع بشه. به هر حال شما میتونستید این متن رو در یه قالب طنز و بی ارتباط با متن طنز کنوانسیون نقد بذارین و میگفتین تا به تیتر ببریم و 400 الی 500 نفر حداقل بازدید میکردند.
راستی
میشه بفرمائید چرا؟ یعنی نوشته شما استفاده بشه و چاپ بشه با مسئولیت بقیه؟ بلاخره یه بروشور چاپی ( و حتی اینترنتی نیز تا حدودی ) باید نویسنده هاش مشخص باشند و مسئولیت نوشته هاشون رو قبول کنند. همین سایت هم به خاطر اینکه اکثر نویسنده های فعالش کاملا مشخص هستند کلی مسئولیت براشون داره که درستش همینه.
موفق باشید.
۲۰ آبان ۱۳۹۱، ۳:۲۰puyamh:
واقعا برایم جالب بود و کلی خنده ام گرفت از جواب دوستان پگاه و وحید ! اولا آقای پگاه فکر میکنم من را با کسی دیگر اشتباه گرفته اید ! از دوستتان سوال بفرمایید می فرمایند بنده چه کسی هستم ! من اصلا با شما ملاقاتی نداشته ام ویا ایمیل و یا اس ام اس !چون به قول همان مسجدی که کمیته اش تشریف دارید بنده ضد طالبان هستم !! ( افتاد که چه عرض شد ! ) که بخواهم در مسجد یا دم در مسجد ظهور کنم !!والبته فرم نوشته های من تابلوست دوستان اگر سابقه مطالعه در اینترنت را داشته باشند متوجه خواهند شد! بنده اگر این مطلب را گذاشتم بابت حرفهایی بوده که زده شده وباید مطلب خودم را میگذاشتم تا جوابی باشد و دوما بنده عرض کردم مقایسه شود مطالب که حالا به شما برخورده است ! برادارجان من نه ترسی ازفاش شدن نامم دارم و نه مشکلی!عشق نوشتن مطالب توهین آمیز هم نیستم که اسمم را به چه گندگی زیرش بنویسم ! سالها نوشته ام درجناح و جاهایی بهتر از جناح .همان زمان که نه کمیته ای بود و نه آقا وحید و نه جناح آنلاین مطلب من چاپ میشد درجاهایی بهتر از بروشور یا سایت!! کمیته عزیز فرهنگی که تازه مثلا وارد گود فعالیتهای مشعع فرهنگی شده اید! وتازه درحال کشف جو جناح می باشید عرض کنم که تجربه چندین سال سر و کله زدن با ملت فرهنگی و نوع برخورد و عکس العملها را بخوبی میدانم و حس و لمس کرده ام همه خط قرمزها را میدانم وحالا کسی که هنوز تجربه برخورد با جو موجود را ندارد نباید انتقاد کند که چرا مثلا من فلان موضوع را منعکس کرده ام! شاید بگویید حرفم مغرورانه بود ولی این یک واقعیت است دوستان عزیز اگر خط قرمز را دیگران برایتان تعیین کنند که فاتحه شما خوانده است میشوید برنامه ورزش و مردم که فقط قربان صدقه هم میروند! البته طبیعتا شما مستقل هم نخواهید بود! شاید درابتدای مطلب اوهام جناحی برداشت شده باشد که عصبانیت بنده از چاپ نشدن مطلبم بوده که اصلا چنین نمی باشد واگربرای اثبات حرفم حضرات قسم راهم لازم می بینند بفرمایید تا بخوریم !! شاید این حرفی که میزنم خیلی از سرغرور باشد ولی قطعا مطلب خودم را باارزشتر ازمطلب چاپ شده میدانم والبته بازهم تاکید میکنم این حرفم دلیل برآن نیست که یعنی باید مطلب من چاپ میشد. من مطلب خودم را در عرض کوتاهترین زمان نوشتم ونه سه ماه !عدم صداقت ، زدن حرفهای پشت سر ، ادعا داشتن ، دیگران را کوچک شمردن و غرور ،موجب عکس العمل وگذاشتن مطلب اوهام جناهی شد و در جوابیه هایی که گرفتم رگه های غرور به چشم آمد پس من هم مغرورانه جواب نوشته ام !!فرمودید نباید حرفی از قزوین زده میشد ! اولا اصل مطلب شما که برای اصلاح پیش من آورده شد که سراسر تخریب بود حتی اسم اشخاص در آن برده شده بود که به دوستتان عرض کردم باید حذف شود دوما مطلب من را به دقت بخوانید آیا نام کسی برده شده؟ کدامیک از موضوعات مطرح شده صحت ندارد که به جنبه روشنفکرانه ملت بربخورد؟! از قزوین و خانه عفاف گرفته تا رد شدن زنان و تک چرخ رفتن و چه و چه !! آیا باید جار زد فلان جا خانه عفاف دایر است و خانم بهمان بد از خیابان رد میشود؟ آن وقت همین شما نمی تازید که آبروی مردم را ارزان نفروش ؟ اصل مطلب شما که نام شخص را برده بودید آیا آن با شخصیت دیگران بازی کردن نبود؟ هرکاری استعدادی میخواهد وملاک فقط مدرک وسواد نیست.همین چند روز پیش تهران بودم لیسانس میفروختن سه میلیون و نیم ! راحت و بی دردسر ! با ضمانت !! آیا مدرک مهمتر است یا درک و رشد دانستن و گرفتن مطالب و فهم ودیدن درست اطرافمان؟! نکته دیگر اینکه من چندین سال برای شهرم نوشتم و حالا یک سال و نیم است دیگر برای جایی که رشد فکری ندارد قلم خود را هدر نمی دهم !!( عرض کردم که مغرورانه می نویسم ! )واگر این مطلب شما را پذیرفتم شاید حس کردم صداقتی درکار هست ولی متاسفانه ....! بنده ترس و واهمه ای از بردن نامم ندارم واگر ترجیح بر ناشناس بودن دادم چون نخواستم باز اوباش فرهنگی (منظور معلم و اینا نیستند بگیرید مطلب را لطفا !) آرامشم را برهم بزنند !!و دیگر اینکه ابایی از عذرخواهی در صورتی که بدانم اشتباهی مرتکب شده ام و مقصرم ندارم که در این جا تقصیری بر من نبوده که حالا باید عذر هم بخواهم ! آیا خود شما جرات و شهامت پذیرش خطا و بیان عذرخواهی رادارید ؟ همان مسجدی که کمیته اش هستید چقدرشما را از آموزه های دینی در باب عذر خواهی از برادر مسلمان و انتقاد پذیری وحتی غیبت نکردن و یا نام نبردن از نام مسلمانی راهنمایی و ارشاد و یادتان داده؟ شکرخدا مسجد شما که همه اش سخنرانی است اینها هم گفته بشود هم خدا خوشش میاد و هم بنده خدا و هم چهارنفرچیز یاد می گیرند!!فکر میکنم داشتن شجاعت عذر خواهی خودش هنری است که نه ریچارد شیر دل ! می شناسد و نه کس دیگر !! واما جناب آقای وحید گل! وقتی جناح آنلاین و حتی جناح 83 هنوز نمی نوشتن بنده می نوشتم آن هم درجاهایی بهتر و با بازدید کننده بالاتر و نه با چهارصد و پانصد نفر که آن را به رخ من کشیده اید! حتی درباره جناح در نت نوشتم آن زمان شما کجا تشریف داشتید؟ الان هم درجایی بهتر قلم خود را خرج میکنم جاهایی که درک و سواد طنز داشته باشند جایی که فهم و گیرایی مطلب را داشته باشند جایی که اصل مطلب برایشان مهم باشد و اگر نقدی میکنند برنوشتار مطلب باشد و نه نویسنده اش !? حضرت اقای وحید! مدتها نوشته ام واگرهم باز عقده چاپ مطلب را داشتم اینترنت آنقدر گشاد هست که جایی برای مطالب من داشته باشد !! درجواب شما یک توهین اساسی بود و آن اینکه با درنظر گرفتن ملاحضات لازم بروم ودرکمیته فعال شوم!باید عرض کنم اولاآقای عزیزچطور قضاوت نادرست میکنید که من عقده عضویت درکمیته یا چاپ مطلبم در بروشوری را در محیطی دارم که گیرایی در آن کم است را دارم ؟!! دوما چطور درجایی عضو شوم که سه ماه را بخاطریک مطلب هم از ترس بازتابش و هم هم بدلیل فقدان قدرت نوشتن ! ومهمتراینکه ناهمخوانی افکارمان عضو شوم؟! خط قرمز داریم ولی نه دیگر اینقدر!یا شورشورش میکنن مثل اسم بردن از شخص یا بی نمک بی نمک مثل الان !! من یکسال و نیم سکوت نکردم که چهارنفر پیدابشوند به دلیل درجریان نبودن یا قضاوت نادرست یا نگرفتن مطلب بهم توهین کنند! جناح آنلاین بازدید کننده دارد قبول ! ولی این دلیل نمیشودهمه سرتعظیم فرود بیاورند یا همه بخواهند مطلبشان در آن گذاشته شود! همین مطلب اوهام هزارجور اشکال نوشتاری یا لحن شاید داشته باشد آیا نقددرستش صحیح است یا اینکه به نویسنده اش گفته بشود چون مطلبت چاپ نشده برو خودت را وفق بده با کمیته تا عضوت کنند و مطلبت را بگذراند!!شماکه فعال عرصه اینترنت هستی کجای مطلب من بود که باید مال من چاپ میشد در بروشور و اسمی هم از من نبرند و مسوولیتش با خودشان؟ خودت بریدی خودتم دوختی! این اسم نبردن منظور در سایت بود همین!بگیرید مطلب را عزیزان برادر !! همان زمانی که هیچ کدام از دوستان که ادعادارند این هوا! اصلا کاری به نوشتن و مطالعه نداشتن من می نوشتم .کجا بودن دوستان وقتی مطلبم ده سال پیش سروصدابه پاکرد که حالا جناب وحید میفرمایند باید فضای نقد و نوشتن کم کم باز بشود! خب معلوم هست که ملت تازه کارن وآدم بدش می آید تو راهم قاطی نوگلان بفرمایند !! شیخ بزرگوار وحید حفظ الله ! بنده نه میخواستم مطلبم تیتر بشود و نه چهارصد پانصد نفر آن را ببینند به اندازه کافی نوشته ام الان هم مشغولم در جایی که هم نوگل نیستن ! و هم چهارصد پانصد نفر را به رخم نمی کشند! حداقل بیشتر از این که شما گفتی مارا دیده اند پس شکر خدا به دلمان دیدن پانصد نفر شما نمانده!! وحید گرامی یا هرکس که مسوول سایت می باشد لطف کنید مطلب اوهام جناحی را بردارید و حذف کنید نباید بعد مدتها درجایی می نوشتم که نباید که بعد به دلبران محترم بربخورد! درپایان اگر به کسی مطلب و حرفهایم برخورد شجاعت آن را دارم که حلالیت بطلم البته نه از آن نوعی که در آن مسجد یاد میدهند !! و عذر بخواهم اگر کسی رنجیده خاطر شد گرچه برهمه حرفهایم هستم و این حلالیت و عذرخواهی دلیل بر کوتاه آمدن از نظراتم نیست که فقط منظورم اشخاص بود برای عذر! من نه حوصله کل کل دارم و نه حوصله نوشتن برای جناح ! شهرمان با همه گل و خارش برای شما!! امیدوارم اوهام جناحی حذف شود تا به قبای کسی برنخورد !! عمدا هم این مطلب بصورت غرورآمیزنوشته شد عزیزان دل! ( خودتان بگیرید مطلب را)? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?
۲۰ آبان ۱۳۹۱، ۶:۳۹FOX:
چقده قشنگ می نویسی ولی حیف و صد حیف که زیبا نیس.
راستی میگم یه خورده فکر نمیکنی شبیه صادق هدایت مینویسی؟ یا نه ، بذار بهتر بگم.............................
۲۱ آبان ۱۳۹۱، ۱:۲۴abdollah_ahmadi:
لکن فکر نکنم مطلب "کنوانسیون ژنو حامی نقد در جناح" و مطلب"انتقاد" شما آنقدر مهم باشد که بخواهیم یکدیگر را با عناوین زیبای زشت گلباران کنیم.
مهم این است که اگر دلمان می سوزد، مطلب بگذاریم تا همین فرهنگی که ما فقط نام آن را شنیده ایم، قدری به دیده ببینیم و به مذاق ذهن بچشیم و بعد ببینیم اگر خوب است بپذیریم.همین!
علی کل حال اگر ما را در حد خودتان نمی بینید ما را به خیر و شما را به سلامت.اگر هم دلسوز ما هستید قدم بر چشم ما نهاده و با رنجش دست و سایش قلم، ما را با "فرهنگ" درست آشنا گردانید.
۲۱ آبان ۱۳۹۱، ۲:۴۵yousef_kh:
نکاتی را لازم می بینم که به عرض جنابعالی برسانم.نخست باید بگویم که بنده شما را نمی شناسم و نمی دانم که طرف مقابل بنده کیست. با این حال تفاوتی نمی کند.
به نظر می رسد که باید پاسخ گوی عمل ناکرده ی خود باشیم. از مطالب شما متوجه شدم که مسایلی در میان است که ما از آن ها بی اطلاع هستیم. پس از بررسی بیشتر و ملاقات با دوستان دیگر موضوع برایمان روشن گشته است .
در جای جای مطلب (پاسخ به دوستان) گاه به آرامی و گاه به تندی بر ما حمله ور شده اید . ناراحتی شما از یک اشتباهی که دوست ما مرتکب شده است نشات گرفته و با کینه و ناراحتی که نسبت به مسجد عایشه داشته اید به اوج خود رسیده است? که به هر دو موضوع خواهم پرداخت.
هنگامی که مطلب نخست شما (انتقاد) را می خواندم با این جمله ی شما مواجه شدم که گفته اید:
پس از خواندن مطلب کاملا گیج شده بودم و با خود می گفتم خدایا ما که با کسی در این باره چیزی نگفته بودیم و مشورتی از کسی نخواسته بودیم . این مسئله موجب شد تا احتمالاتی به ذهن ما بیاید. هم اکنون موضوع برای ما روشن شده است. ما در شروع این فعالیت 6 نفر بودیم . دوست گرامی ، موضوع از این قرار بوده که یکی از دوستان محترم ما بدون هماهنگی با بقیه و خودسرانه با شما(که نمی دانم کی هستی) در این باره مشورت کرده بود. در حالی که بقیه از این موضوع بی اطلاع بودند. دوست گرامی ، ما و مسجد عایشه تاوان کاری را داریم می دهیم که عامل آن ما نبوده ایم. این از رفع سوءتفاهم و حالا برگردیم سر سخنان شما .
گفته اید که :
و گفته اید .
تعجب می کنم که پس از این همه فعالیت ، انتقاد کردن را هنوز یاد نگرفته اید? و نگرانم از این که هیچ وقت نخواهید یاد بگیرید.
هنوز یاد نگرفته اید که منتقد باید شناخته شود تا نوشته اش ارزش خواندن و بحث را داشته باشد .هنوز یاد نگرفته اید که منتقد باید جرات آن را داشته باشد تا با اسمی مستعار انتقادش را بیان نکند.هنوز نمی دانید که منتقد نباید تهمت بزند و باید عدم صداقت ، غیبت کردن ، و ادعا داشتن و دیگران را کوچک شمردن را بدون دلیل به دیگران نسبت دهد در حالی که به گفته ی خود حداقل با آقای پگاه هیچ ملاقاتی نداشته اید. برای اینکه شیوه ی نقد کردنتان یا بهتر بگویم تخریب کردنتان اصلاح شود ، روزی 5 بار مطلب (کنوانسیون ژنو حامی نقد در جناح) را با تمام نقصی که دارد مطالعه نمایید و بعد از یک ماه بیایید تا از شما امتحان بگیریم که ببینیم خوب یاد گرفته اید یا نه.
و دوست گرامی شما از کجا می دانید که ما تجربه ی برخورد با جو موجود را نداریم . بر خلاف گفته هایتان ، ناراحتی شما بدین سبب است که مطلب شما در بروشور قرار نگرفته است و خدا رو شکر که ما به اندازه شما مغرور نیستیم که بگوییم مطلب خود را در کوتاهترین زمان نوشتیم .در مورد اسم شخص ما خود به این نتیجه رسیده بودیم که باید حذف شود.حقیقت این است که نمی دانستیم که شخصی با چنین اسمی در جامعه ی ما وجود دارد و فکر می کردیم که فقط شخصیتی تاریخی است .به محض اینکه مشخص شد ،همه ما متفق القول شدیم که نباید اسمی از این شخص برده شود.
و گفته اید و همچنین گفته اید که دیگر حوصله ی نوشتن برای جناح را ندارید. حقیقتا به خاطر اینکه از سالهای قبل به فکر جامعه ی خود بوده اید باید به شما تبریک گفت و اما اینکه پس از مدتی فعالیت ، به کناره رفته اید و دیگر حوصله ی نوشتن برای جناح را ندارید ، باید به حال شما گریست. و خیال شما خاطر جمع باشد که اگر شما رفته اید ، ما هستیم و برای رشد جامعه ی خود تلاش می کنیم و انشالله مثل شما آنقدر ضعیف نخواهیم بود که اگر نتیجه ای ندیدیم ، عقب نشینی نماییم.و مطمئن باشید که اگر اشتباهی انجام دهیم ، قدرت آن را داریم که عذرخواهی کنیم.
بله – این مسجد به ما یاد داده که غیبت نکنیم و در عین حال یاد داده که تفاوت غیبت و اظهار نظر بدون غرض ورزی در چیست ولی مثل اینکه هنوز کسی به شما چنین چیزی را یاد نداده است. وهمچنین این مسجد به ما یاد داده که نام هیچ مسلمانی را به بدی یاد نکنیم و در کنار آن به ما یاد داده که در مورد همفکران و غیر همفکران خود بدون غرض و مرض اظهار نظر کنیم.(امیدوارم تفاوت این دو را خوب تشخیص دهید.) و در ادامه با این قسمت از سخنانتان موافقم که گفته اید : ( اگر نقدی می کنند بر نوشتار مطلب باشد نه بر نویسنده اش.) ولی مثل اینکه این سخنان را فقط برای دیگران می دانید و نه برای خود . و کم کم به این نتیجه می رسم که علت موفق نبودن و به حاشیه رفتن شما ، خود شما بوده اید و گرنه سه ماه صبر و سبک و سنگین کردن جوانب قضیه و تلاش در مناسب تر کردن متن ، برایتان عجیب و غیرطبیعی نمایان نمی شد.
و همچنین مکررا از شما معذرت می خواهیم که مانند شما از شکم مادر ، آنتوان چخوف بیرون نیامده ایم.
لطفا بفرمایید که حلالیتتان چگونه است که ما م یاد بگیریم. و سوالی که هنوز فکر مرا به خودش مشغول ساخته است این است که مسجد عایشه چه هیزم تری به شما فروخته که اینچنین کینه و بغض این مسجد را در دل دارید؟ چه شده که در مورد مسجدی که آزارش به کسی نرسیده است ، اینچنین جبهه گیری کرده اید؟ البته باکی نیست . تا شما باشید انشالله ما هم هستیم. از قول ما گفته اید که ضد طالبان هستید . به خود بنگرید که رفتارتان تند و طالبانی است و نزدیک است که از آن طرف بام بیفتید.
۲۱ آبان ۱۳۹۱، ۲:۵۹vahid:
به دلیل درس و دانشگاه انشالله فردا چند جمله ای هم من میگویم که کلی از حرفهای آقای puyamh به من بود. تا حرفهای ساده قبلیم را برایشان ترجمه کنم گرچه جملاتی ساده و واضح بود.
۲۱ آبان ۱۳۹۱، ۳:۴۷محمدرضا:
لازم? میبینم از دوستان گرامی تقاضا کنم که به این مشاجرات لفظی که اساسا بخاطر سهل انگاری (عدم هماهنگی)بوجود آمده خاتمه دهند و بیش از اینبه یکدیگر نتازند و همدیگر را محکوم نکنند.(لطفا)
موضوعی که پیش آمده بر اساس یک سری سوء تفاهماتی است (از نوشته ها نیز مشخص است)که کاملا ناخواسته و بدون هیچ گونه نیت سوء و غرض قبلی بوده است.(شاید تجربه ای برای آینده )
اصل قضیه ناهماهنگی بین من و دیگر اعضا بود که اگر موضوع به درازا کشیده نمیشد و جلساتی که قرار بود انجام شود به موقع انجام می شدحتما انسجام و وحدت نظر بیشتری بوجود می آمد.
کاش نویسنده این پست (puyamh)قبل از گذاشتن مطلب? هماهنگی میکردند تا از اصل قضیه آگاه شوند(ایشان فکر میکردند مشاوره ای که من باهاشون داشتم از طرف کمیته مسجد بوده که امروز مطلع شدند).و اگر دیگر دوستان در اظهار نظرات کمی صبورتر می بودند? موضوع تا این حد کشدار نمی شد و خیلی زود فیصله پیدا میکرد.
به هر حال مطلبی گذارده شد و دوستانی دل گیر و شاید برخی ها نگران.برخی این را توهین و برخی انتقاد نامگذاری کردند.
ولی واقعیت امر این? برداشتی که از مطالب شده بود(که امروز موضوع را خودم فهمیدم) نیست و هرگز چنین قصدی در بین نبوده و نیت واقعی فقط و فقط غنی تر کردن برشور از نگاه طنز و تغییر جو موجود با آگاهی به نوع برخوردها و سلایق در جامعه بوده است.
ان شاالله برای نوشتارهای بعدی(اگر ادامه داشته باشد) سعی در بهتر شدن و هماهنگی بیشتر بین اعضا خواهد شد.
در آخر هم به جمله وحید بسنده می کنم که در جوابها نوشته بودند (همیشه حرکت اول دشواری هایی رو داره که راه دیگه ای برای خلاصی نداره)
۲۱ آبان ۱۳۹۱، ۴:۵۳jonahi:
فقط یک نکته رو نمیتونم دوباره نگم: دقیقا منظور "کنوانسیون ژنو حامی نقد در جناح" رو میشه اینجا حس کرد! نظر شما از حد انتقاد گذشت و به مرحله تخریب رسید. همون موردی که ما هر سه مون و تمامی کسانی که کمکمون کردن، برامون مهمه، روش کار کردیم و ادامه میدیم.
پیشنهاد میکنم این مطلب رو دوباره و با دیدی باز بخونید، بعد ببینید هدفمون چی بوده!
۲۱ آبان ۱۳۹۱، ۵:۲۹محسوس:
۲۱ آبان ۱۳۹۱، ۱۳:۳۳vahid:
خیلی از اتفاقات و بحث ها در ابتدا شاید ناراحت کننده باشد، ولی بعدا واقعا جای خوشحالیست چرا که مسائل مختلف رو تجربه می کنیم و اینها همش اندوخته ای برای فردایمان خواهد شد. من که از خود موضوع، بلکه از تجربه ای که کسب کردم خوشحال و راضیم.
لذا اینجا یادگرفتیم که سوء تفاهم ها ممکن است به چه بحث های بی موردی که برسد. پس در آینده بیشتر دقت کنیم.
به هر حال به خاطر سوء تفاهمات پیش آمده و عمدی نبودن این مسائل، من حقی که داشتم بخشیدم، امیدوارم دیگر دوستان هم ببخشند و بحث رو ادامه ندهند.
با تشکر
۲۱ آبان ۱۳۹۱، ۱۳:۵۰FOX:
۲۱ آبان ۱۳۹۱، ۲۰:۳۷d.beckham:
امیدوارم که این نقدها ادامه داشته باشه و باعث اصلاح بیشتر جامعه شهرمون بشه
۲۱ آبان ۱۳۹۱، ۲۳:۵۷محمدرضا:
۲۲ آبان ۱۳۹۱، ۹:۳۵puyamh:
حضرت!استاد!جناب!شیخ!آقا!خورشیدی!بنده قصد پاسخگویی را نداشتم اما وقتی دیدم کسانی مثل شما تازه از راه رسیده که ماشالله چشم حسود کور درکشان گردن شیر را میزند !وچنان تند رفته اید که عن قریب امکان چپ کردن خود را دارید برآن شدم تا باز قلم بسیارزیبای خود را !! صرف نوشتن چند کلامی جواب برحرفهای سراسرگل و بلبل شما کنم !حضرت آقا، شما که ادعای فهم دارید هنوز از راه نرسیده چطور ادعا می کنید که بنده خود را قایم کرده تا شناخته نشوم چگونه کشف به این بزرگی کرده اید ؟! بگویید شاید ماهم دانستیم ! بنده همیشه نوشته ام وهمه هم من را می شناسند و شناخته اند و اینکه نیاز و ترسی نیست که آدم بخصوص جلو آدمهایی با افکار شما خود را قایم کند و اگر دراین چند مطلب نامی از خود نمی برم یکی ازدلایلش همانطور که قبلا گفته شد اوباش فرهنگی هستند ! که دوست ندارم آرامشم را برهم بزنند و دلایل البته محکمتری هم دارد که اصلا صلاح بر مطرح کردن آن نیست که اگر ببینم زمان مناسبش وجود دارد قطعا خواهم گفت و هیچ ابایی وجود ندارد و البته ربطی هم به شما یا همفکران شما هم نخواهد داشت ! ( انشالله خداشمارا از گزند اوباش فرهنگی برحذربدارد آمین !) به من گفته اید انتقاد کردن را بلد نشده ام . قبول!من بلد نیستم و بلد نخواهم شد اما آیا شماهم تاب نظرمخالف حتی به قول شما نظر من که که تخریب است را دارید؟ آیا شما میتوانید بدون تخریب جواب دهید؟ درجوابی که به بنده داده اید نه بویی از منطق می آید و نه بویی از همان دین و مسجدی که شما را به صبر و آرامش و متانت دعوت میکند می آید؟ وجالبتر اینکه میگویید درهمان مسجد هم یاد گرفته اید!! گفته اید روزی پنج بار مطلب مثلا طنز شما را بخوانم به قول شما من آنقدرمغرور هستم که عرض کنم مطلب بی ارزش شما جای خواندن ندارد و بدتر آنکه آدم برود خودش را دار بزند بهتر است تابیاید و درمقابل آدمهایی بی تحمل و با افکار پوسیده امتحان پس بدهد! آقای عزیز، شما که دم از دین و عدم تهمت می زنید چگونه به این کشف بزرگ نایل شده اید و تهمت می زنید که من از عدم چاپ مطلبم در بروشور ناراحتم ؟ واقعا جای بسی تاسف است که درس عدم تهمت و غیبت را ازهمان مسجدی که اینقدر حرفهای من درباره اش شمارا عصبانی کرده یادنگرفته اید! حالا مثلا آن بروشور چه می بود که کله پاچه آن چه باشد!! آقای محترم علت ننوشتن وبه حاشیه رفتن من دلایلی دارد که اگر بازگو شود خدای ناکرده هم شاید نتوانید آن را هضم بفرمایید ! و هم شاید همین اول راه از فعالیت دست بشویید و مثل من که به قول شما به حاشیه رفته ام شما هم درسایه قراربگیرید !شاید دریک زمان و فرصت مناسب همه چیز را باز بگویم تاافرادی همانند شما بازود قضاوت کردن خدای نکرده به دره کج فهمی خود سقوط نکنند ! این را بدان که هیچگاه بخاطر نوشتارم یا ضعف یا کند بودن قلمم کناره گیری نکرده ام . حضرت شیخ ! شما از بس درجریانات و درمتن شهر نبوده اید که حتی فکرمیکنید نام و لقب همان فردی که در مطلبتان بود یک فرد تاریخی است و الان کسی با چنین اسمی وجود ندارد ! واقعا جای تاسف است که کسی که اطلاعات کافی از شهرش ندارد حالا به بنده می گوید اگرهم شما نیستی ماهستیم و برای رشد جامعه جناح تلاش می کنیم ! خدابه داد چنین رشدی برسد که از جانب شما نازل شود!! رشد دادن جامعه ما قصه شخصی است که با افتخار ادعا میکرد که امروز قلوه سنگی به بزرگی تخم مرغ را از قلوه بیماری خارج نموده !ازاو پرسیدند اکنون حال او چگونه است؟ گفت برایش دعا کنید که به رحمت خدا رفت!! درباب گرفتن نتیجه گفتید اولا بنده به دنبال نتیجه نبودم چون در این شهر گشتن به دنبال نتیجه کاری بس بیهوده می نماید که حالا بخاطر نگرفتنش عقب نشینی کنم دوما هدف من بازتاب و روشنگری بود واگر ادامه ندادم فقط دلایلی دارد که گفتنش زمان مخصوص خود را طلب میکند وسوما اینکه شما که اینقدر اعتماد به نفس دارید درگرفتن نتیجه این گوی و این میدان !کسی سد راه شما نشده البته مراقب باشید افکارجالبتان شمارادردریای تندروی عهد بوقیتان غرق نکند !! جناب استاد! شما و دوستانتان که هدف از نگارش طنزتان رشد و تلنگر میدانید وجوابیه مرا تخریب، آیا این جوابیه که برای بنده نوشته بودید پاک و منزه و خارج از تخریب بود ؟ پس من هم تند تر از اول وهم وزن خودتان الان نوشته ام . قبول ! نوشته های من تندروانه و مخرب ولی خدارا شکر درجوابیه که برایم نوشته بودی دوزاریم افتاد که از من مخربتر هم وجود دارد عزیزدل برادر!! ازآن طرف اگر جوابیه من را خوب فهمیده بودی چندجادرآن به صراحت گفته بودم که به عمد مغرورانه می نویسم جناب !! انسان غرور دارد من شما همه . ولی کم یا زیادش در انسانها متغیر است. اگر من مغرورم شماکه با این جوابیه ات شخصیت و غرورت تنه به تنه من زده !! شما در جوابیه ات به من تهمت زده ای که چون مطلبم چاپ نشده ناراحتم لطف کن برو در همان مسجد کذا استغفار کن ! شاید خدا ببخشد و نه بنده خدا . فکرمیکنم شاید همان جا توهین رابه شمایاد داده اند نداشتن درک وادعا که ماشالله !! غرض؟ مرض؟ تخریب؟ همه اینها را با عقل ناقصم تشخیص می دهم اما مثل اینکه شما به جای کارداشتن به نوشته به خود شخص می تازید.جواب من به اشخاص بود چون ایشان هم شخص را هدف قرار داده بودند عزیزدل ! آیا شما تفاوتی قایل نمی شوید یا من؟ آیا توهین و تمییز ندادن موضوعات را هم همان مسجد به شما یاد داده؟بنده با نیت خالص از اشخاص حلالیت طلبیدم اما فکر کوتاه شما جوابی دیگر به من داد و مرا پشیمان از عذری که خواستم پس می گیرم باتمام وجود ! احترام متقابل، پذیرفتن هم ،محبت و درک متقابل در میان آدمها زندگی اجتماعی ایشان را بارور میکند اما به جای درک حلالیت آن را به سخره گرفتن کاری است که درشان کسی نیست ! هیچ گاه خودرا در نوشتن کامل نداسته ام از این ترسی ندارم که آدم از ضعفش بگوید اما وقتی افرادی با دیدگاه شما به انسان می تازند آن وقت به خود میگویی از من بدتر هم وجود دارند!! من چخوف و نوشته هایش را خیلی دوست دارم دهخدا را جمالزاده را تولستوی را! اما کج فهمی شما نام آن نویسنده را به میان آورد هرکدام? از این ها که نام بردم هم می گفتید خوشحال می شدم !!! و اما در مورد مسجد من هیچ مشکلی با آن مکان که شما همچون بادیگاردی از جان گذشته برایش جانفشانی می کنید ندارم واگرهم چیزی هست تضاد افکار است ناهمگونی فکرها و البته حرفهایی که نباید زد و نمی توان زد که اگر من ملاحضات نداشتم در این اینترنت گله گشاد ادامه داده ذهن مشوش شمارا روشن میکردم !!رفتاریا نوشته های من اگر تند است اما در مقابل افکارشما کمترین ضعف را دارد ! درپایان بنده مایل به ادامه این جوابیه ها نبودم ولی مثل اینکه دوستان خوششان می آید .من عذر خواسته بودم تمام شود اما کج فهمی مانع آن شد متاسفانه . راستی حضرت شیخ میدانید قصه شما و مسجد چگونه است؟ همان قصه ای است که مولانا در مثنوی آورده که رندی با صوفیان در سماع همراه گشت وازخودبیخود شد ! صوفیان خر وی بفروختند و از پول آن زاد و توشه سماع? فراهم کردند و رقص کنان شرح فروختن خر وی را به آواز می خواندند: خربرفت و خربرفت آغازکرد – زین حرارت جمله نباز کرد ! رند نیز همزمان با آنها آواز میخواند درحالیکه از اصل ماجرا خبر نداشت و وقتی هوشیار شد کارازکارگذشته بود !!( انشالله به یاری خدا که درست گرفته باشید !!) [/size][/size][/size]
۲۲ آبان ۱۳۹۱، ۱۸:۳۸yousef_kh:
نخست از تند بودن مطلب خود معذرت می خواهم . همانگونه که مطلب بنده باعث آزرده خاطر شدن شما شده است ، سخن شما نیز باعث ناراحتی بنده شده بود . زیرا در خلال سخن های شما ، بی انصافی هایی را می دیدم . نیازی نمی بینم که به این مشاجره ادامه دهیم . و این مطلب بنده پاسخ به مطلب شما نیست. پاسخ تند بنده ، عکس العمل اشتباهی بود به عمل اشتباه شما .
دوست عزیز ، سخن هیچ شخصی در مورد هیچ چیزی مرا عصبانی نمی کند مگر سخنی که از روی دلیل نباشد.
بله پاسخ من به شما از روی عصبانیت بود.چون سخنان شما را بدون دلیل یافتم .
دوست گرامی ، سخن شما را در مورد مطلبم می پذیرم که گفته بودید تند بوده است ولی این را نمی پذیرم که گفته بودید از روی منطق نبوده است.
دوست عزیز
من? به شما از روی تمسخر نمی گویم که درکتان گردن شیر را می زند چون اخلاق و شخصیت شما را نمی شناسم .
من? شما را به داشتم افکار پوسیده متهم نمی کنم چون در این مدت کم نمی توانم از افکار شما اطلاع کاملی یابم.
و من به شما نمی گویم (افکارجالبتان شمارادردریای تندروی عهد بوقیتان غرق نکند) زیرا از روی یکی دو مطلب نمی دانم که چگونه افکاری دارید.
من به شما نخواهم گفت ، کج فهم . زیرا با یکی دو مطلب نمی توانم بفهمم که فهم شما در چه حدی می باشد.
زین پس به موارد فوق پایبند خواهم بود. امیدوارم شما نیز در رفتار خود تجدید نظر نمایید.
شایسته نیست که به دلیل ناهمگونی افکار ، دیگران را تخریب نمایید.اگر در گذشته چنین امری از من در مورد شما سر زده است معذرت می خواهم.
و خواهشمندم برای روشن شدن ذهن مشوش ما ، در فضای مجازی حرفهایتان را بدون ملاحظه? بزنید . مطمئن باشید اگر مطالب شما از روی دلیل باشد ، از آن استقبال خواهیم کرد و اگر از روی دلیل نباشد به شما پاسخ خواهیم داد . البته نه مثل قبل بلکه محترمانه تر.
در پایان باید بگویم که علت عقب نشینی بنده ، تایید افکار و کلیت سخنان شما نمی باشد .علت آن بوده که به رفتار نامناسب خود در مقابل رفتار نامناسب شما پی بردم و درست ندانستم که به این مشاجره ادامه دهم.
این آخرین پاسخ بنده به شما خواهد بود.