متن شعر را بدون هيچ تغييري نوشته ام :
بياد دوستانم در تيم گازال در 1377
دلا شايسته باشد ياد فوتبال – ?كه در آنجا همه ياران با حال
سخن آغاز كردم من ز گازال – ?فراوان دارد او چون رستم زال
زبهر فوتبال اين مام باشد – ?برزيل جناحش نام باشد
بود اين يادگار سبع و سبعين – ?ز طوفان جناحي يار ديرين
اگر در خاطرم غم پايدار است – ?ز يوسف جليل پور يادگار است
محمد بوزن و حاجي دو يارند – ?دو تا مرد دلير و هوشيارند
سخن از شوقي و از انور آيد – ?كه هر يكشان چو شمس خاور آيد
مشوش با براهيم جليل پور – ?دو تا مومن دوتا انسان پر نور
ز عبدالله دورايي ياد بسيار – ?چو او هرگز نباشد يار غمخوار
دگر ياريگري مانند عباس – ?كه در برندگي همپايه داس
دگر نام آوري چون سيد عدنان – ?كه از نور رخش روشن دل و جان
ز سيد ها دگر منصور باشد – ?هميشه در زمين مامور باشد
محمد جريده يار همدم – ?چو اندر دوستي مانند او كم
علي اياغ آن شخصيت خوب – ?هميشه باشد او هر جايي محبوب
سياوش را هنر بسيار باشد – ?به پاي هر حريفي خار باشد
به تكنيك وبه فن چون هاشمي نيست – ?از او باهوشتر در تيم ما كيست
دگر بهرام و آن دروازه باني – ?بود شايسته ي جام جهاني
به دروازه دگر باشد سعادت – ?كه بر ما لازم است از او حمايت
فراموشم نشد احمد جليل پور – ?به مغزش فكر بازي در تنش زور
كجا كس سرعتي دارد چو قصاب – ?شده در زمره ي مردان ناياب
امير آهوزرين آن سخن دان – ?ز ياد ما نخواهد رفت آسان
دگر داوود شيخي يار ما بود – ?به هر كشتي نشستي ناخدا بود
دگر چنگال خوش و نامش براهيم – ?بود پيوند ما با آهنين سيم
كجا كهتويي چون صديق باشد – ?كه اهل دانش و تحقيق باشد
فرامرزي يكي همراه ما بود – ?به نام يوسف چتر آشنا بود
اگر مانند چمراس هم كسي بود – ?براي تيم ما فرياد رسي بود
دگر استاد كل احمد مدان است – ?كه هر چه گويمش برتر از آن است
ز صد اخلاق نيكش اين يكي دان – ?به هر جايي كند يادي ز طوفان
برسم دلبري و بازي سازي – ?نديدم مثل طوفان جناحي
خدايا زنده باشند اين رفيقان
از اين دم تا دمي كه مرود جان
سخن آغاز كردم من ز گازال – ?فراوان دارد او چون رستم زال
زبهر فوتبال اين مام باشد – ?برزيل جناحش نام باشد
بود اين يادگار سبع و سبعين – ?ز طوفان جناحي يار ديرين
اگر در خاطرم غم پايدار است – ?ز يوسف جليل پور يادگار است
محمد بوزن و حاجي دو يارند – ?دو تا مرد دلير و هوشيارند
سخن از شوقي و از انور آيد – ?كه هر يكشان چو شمس خاور آيد
مشوش با براهيم جليل پور – ?دو تا مومن دوتا انسان پر نور
ز عبدالله دورايي ياد بسيار – ?چو او هرگز نباشد يار غمخوار
دگر ياريگري مانند عباس – ?كه در برندگي همپايه داس
دگر نام آوري چون سيد عدنان – ?كه از نور رخش روشن دل و جان
ز سيد ها دگر منصور باشد – ?هميشه در زمين مامور باشد
محمد جريده يار همدم – ?چو اندر دوستي مانند او كم
علي اياغ آن شخصيت خوب – ?هميشه باشد او هر جايي محبوب
سياوش را هنر بسيار باشد – ?به پاي هر حريفي خار باشد
به تكنيك وبه فن چون هاشمي نيست – ?از او باهوشتر در تيم ما كيست
دگر بهرام و آن دروازه باني – ?بود شايسته ي جام جهاني
به دروازه دگر باشد سعادت – ?كه بر ما لازم است از او حمايت
فراموشم نشد احمد جليل پور – ?به مغزش فكر بازي در تنش زور
كجا كس سرعتي دارد چو قصاب – ?شده در زمره ي مردان ناياب
امير آهوزرين آن سخن دان – ?ز ياد ما نخواهد رفت آسان
دگر داوود شيخي يار ما بود – ?به هر كشتي نشستي ناخدا بود
دگر چنگال خوش و نامش براهيم – ?بود پيوند ما با آهنين سيم
كجا كهتويي چون صديق باشد – ?كه اهل دانش و تحقيق باشد
فرامرزي يكي همراه ما بود – ?به نام يوسف چتر آشنا بود
اگر مانند چمراس هم كسي بود – ?براي تيم ما فرياد رسي بود
دگر استاد كل احمد مدان است – ?كه هر چه گويمش برتر از آن است
ز صد اخلاق نيكش اين يكي دان – ?به هر جايي كند يادي ز طوفان
برسم دلبري و بازي سازي – ?نديدم مثل طوفان جناحي
خدايا زنده باشند اين رفيقان
از اين دم تا دمي كه مرود جان
جناح 4 / بهمن 1378
نظرات